هوش مصنوعی در باغ عدن

طلوع عصر اینترنت بسیار هیجان انگیز بود. من پسر کلاس دبستانی ام را که شیفته کامپیوترهای اپل شده بود، بردم تا استیو جابز را در یک کنوانسیون پرحاشیه تقریبا ربع قرن پیش در نیویورک ببینم. چه شور و حرارتی بود در یک سمینار در غرب 30 سال پیش، من در سخنرانی ناتان مایروولد جوان و مو وحشی، که در آن زمان مایکروسافت ریسرچ را اداره می کرد، شرکت کردم که در مورد آنچه در حال رخ دادن بود صحبت کرد: چیز جدیدی در تاریخ در حال تولد بود.

اما یک جزئیات کوچک و خنده دار همیشه به من مکث می کرد و با من می ماند. این بود که از آغاز عصر نماد بزرگ آن نماد شرکت بزرگ آن یعنی اپل بود. این سیبی بود که با جسارت کشیده شده بود و نیشش بیرون آمده بود. که باعث شد به آدم و حوا در باغ فکر کنم، آدم و حوا و سقوط، در آغاز جهان. خدا به آنها گفت که از میوه درخت نخورند، اما مار به حوا گفت که اگر حوا بخورد، هیچ ضرری نخواهد داشت، که او مانند خدا می شود و همه چیز را می داند. به همین دلیل نمی خواهد که آن را داشته باشی، مار گفت: همتای او خواهی بود. پس میوه را گرفت و خورد، به آدم داد و او هم خورد و چشمان هر دو باز شد و برای اولین بار شرم را شناختند. وقتی خدا آنها را سرزنش کرد، آدم حوا را سرزنش کرد و حوا مار را سرزنش کرد. آنها از باغ به دنیای شکسته ای که ما در آن زندگی می کنیم تبعید شدند.